ستاره های ابی

ss

اینم از لنگی های 444444444تایی سوراخ سوراخ

 

این از همش قشنگتره

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در جمعه 6 بهمن 1391برچسب:دربی,ساعت 18:34 توسط نگارمجیدی|

عکسهای فوتبالی و غیر فوتبالی

 

 

نمی دانم چرا، ولی تپش قلب من در هنگام دربی با تمام بازی ها فرق می کند. یکی نیست، به این قلب بگوید: خب، این هم یک بازی است. با بازی های دیگر چه فرقی دارد؟
ولی، قلب من که این چیز ها را نمی فهمد. می تپد و می تپد.

پاها و دست هایم در هنگام بازی سرد و سست می شوند. حتی زمانی که تیم من در بهترین روز هایش به سر ببرد و حریف، حال و روز چندان خوشی نداشته باشد.
این تنها من نیستم که استرس دارم، بلکه همه ی هواداران، مربیان و بازیکنان نیز استرس زیادی را برای این بازی تجربه می کنند. بازیکنان هر چقدر هم بگویند، دربی برایشان مانند بازی های دیگر است ولی خودشان خوب می دانند که حرفی که می زنند از ته دلشان برنمی خیزد. اگر دربی برای آن ها مهم نبود، از هفته ها قبل برای کارت های زرد خود، برنامه ریزی نمی کردند.
از روز ها قبل، روزنامه ها و سایت های اینترنتی را دو چندان دنبال می کنم. هر چند که این کار بر اضطراب من می افزاید، ولی چه کنم؟ این اضطراب، چه قدر لذت بخش است!
سرشار از استرس هستم ولی در تقابل با طرفداران تیم حریف به گونه ای نشان می دهم که گویی از برد تیم خود مطمئن هستم. آنان نیز مثل من رفتار می کنند ولی، هم من و هم آنان خبر از دل هم دیگر داریم.
پیامک هایم، برای برد احتمالی تیم محبوبم آماده است. تلفن همراهم نیز در دسترس است تا اگر آن چه که از وقوعش ناراحت می شوم، رخ دهد بلافاصله آن را خاموش کنم تا از حملات پیامکی طرفداران تیم حریف در امان باشم.
اگر تیمم ببرد که نور علی نور است و فردای آن روز حسابی از خجالت همکاران یا هم کلاسی های طرفدار تیم حریف در می آیم ولی اگر تیم من ببازد، ترجیح می دهم فردا را در خانه استراحت کنم تا جو کمی فروکش کند.
بازی که شروع می شود، آن را با دقت یک آنالیزور، موشکافانه دنبال می کنم. تک به تک صحنه های بازی را به خاطر می سپارم که اگر خدای ناکرده تیمم باخت به اندازه ی کافی برای طرفداران تیم حریف، بهانه داشته باشم.هر چند، که خودم این بهانه تراشی ها را قبول ندارم ولی شاید التیامی کوچک بر زخمی بزرگ باشد.

خسته شدم از دست این همه استرس!ا، به من چه ربطی دارد؟
یه عده بازیکن بازی می کنند و پولش را می گیرند. آیا ارزش دارد، من این همه مضطرب باشم؟
می خواهم، دربی را کاملا فراموش کنم. بهتر است به پارک بروم و هوایی بخورم. کفش هایم را به پا می کنم و بیرون می روم.
در کوچه ی ما بچه ها فوتبال بازی می کنند. یکی روی خودش، لقب کریمی گذاشته. دیگری هم به تقلید از فرزاد حاتمی، طول کوچه را هواپیماوارانه طی می کند. نمی گذراند، آدم یک لحظه به فکر دربی نباشد!
سوار تاکسی می شوم تا به پارکی که دوست دارم، بروم. نه!
در تاکسی هم، بحث این است که مهاجمان اصلی استقلال در بازی دربی چه کسانی هستند.
خلاصه به پارک می رسم. چه روز زیبایی!
قدم زنان، زیر سایه ی درختان به پیش می روم که ناگهان بنری توجه من را جلب می کند:
“توجه! توجه! استقلالی ها و پرسپولیسی های عزیز، دربی روز جمعه از طریق تلویزیون بزرگ پارک پخش خواهد شد”
چرا این گونه است؟
هر جا می روم، خبر از دربی است.
انگار نمی شود از دست دربی فرار کرد. بهتر است، من همان گونه که بودم از استرس دربی لذت ببرم. چون من چه بخواهم چه نخواهم، عاشق دربی ام…

 

موضوعات مرتبط: <-CategoryName->


برچسبها: <-TagName->
نوشته شده در سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:دربی,ساعت 11:33 توسط نگارمجیدی|



      قالب ساز آنلاین